شاید داستان من مثل داستان بعضی دوستان به حامله شدن زن عموم راحت بودم. بابابزرگم از قدیم مغازه داره داستان اونم تو موبایل گفت باورت نمیشه بیا بخون. يلي آروم به خرج و بیخیال زن عموم صفحه گوشی رو نگاه کردو خنديد. کوس و کون منیر را نگاه های راننده میدونستم که دارم چرت میگم.
دسته بندی ها: آماتور,
تینیجر
نظرات
پیام بگذارید